برای نجابت سپیدت می سرایم
نه برای بی مهری خنجر برنده ساقه ات
که خواسته اش نابودی توست
ای گل رویایی مریم
عروس نجیب
با آن شمیم افسونگر خویش
برخاسته ز تنت عطری شفا بخش
و مشتاق تو و وسوسه نوازش لطافتت
بیدار شده صبحت به نوازش پنجه خورشید
نه کاریش به طبع محزون تاریکی
چون افول، ریشه در سیاهی دارد
تو اینک زاینده زندگی هستی
نه برای پژمردگی که آتش بی رحم تشنگی دهدت
برای جادوی شمیم سینه هایت
آن اغوا کننده می سرایم
هنگامی که بو می کنند تو را
چه نکو گشته پر ز گرد مهر تو
زیبا ترین سلام را می دهند
به دست می آورند قدرت خلق برترین کلام را
نگاهشان دریایی
درخشنده و تابناک چو منبع نور
تو ای گل مریم
جامه ات به رنگ تن ابرها
روشن چو بال کبوتر صلح
ذره ذره ات ز حقیقتی خوش است
عطری که در تو آرمیده
چه مستانه می خرامد به سوی آغوش نیازمند شامه ها
باش تا ما مردمان بمانیم مشتاق بوییدنت هماره
چنین لذت برده و گردیم سرخوش ز آن چه داری
تا دیگران به فرداهای دور بگویند جستجوگران را:
" به دوردست ها گلی هست که عطری فراموش نشدنی دارد "
و کنجکاوان بپرورانند در ذهن خویش چنین سوالی
که کدامین فرشته لبان خود را در بطن تو جا گذاشته؟
کدامین مینویی؟